بسم اللّه
24 Nov 2024

برهنه پا تا بهشت

‎14 Jan 2016

به نام خدا

برهنه پا تا بهشت

 اربعین برای من همیشه یک معنی داشته و دارد :رنج و مرارات زینب س در سوگ و فراق حسین ع.می گویند نخستین زائر سالار شهیدان( ع) جابر بن عبدالله انصاری بوده که چهل روز پس از شهادت حسین (ع) و اصحابش به کربلا وارد می شود و در فرات غسل می کند و بر تربت پاک حسین ع زانو می زندو از آن روز به بعد این سلوک عرفانی و رسیدن به کوی پاک عشق بنیان گذاشته می شود. همیشه از خدا می خواستم زیارت حسین (ع) را نصیبم کند تا اینکه دوشنبه17آذر 93 بدون آمادگی قبلی به همراه همسر و دختر دو ساله ام عازم مرز مهران شدیم و از آنجا خود را به خیل عاشقان کوی دوست رسانیدم تا  در اربعین حسینی (ع) شرکت کنیم وهمدردی خود را با زینب( س) بیان کنیم.از مرز عراق تا نجف اشرف حدود پنج ساعت راه بود و حوالی ظهر به نجف رسیدیم.چیزی که اول از همه در نجف به چشم می آید وجود توده های بزرگ آشغال و یک شهر بدون مدیریت بود.شهر و اطراف حرم خیلی شلوغ بود و پس از زیارت مرقد مولا علی (ع)  شب را نزدیک حرم امنش خوابیدیم.باران سختی گرفت و تا صبح باران بارید.چهارشنبه سه روز مانده به اربعین،بالاخره روز موعود فرا رسید از نجف پیاده روی خود را به سمت کربلا شروع کردیم.همون ابتدای راه با اون همه بار و بندیل اضافی به اشتباه خودمون پی بردیم چون تو ایران هی میگفتن آب نیست غذا نیست و...تصمیم گرفتیم همه خوراکی ها رو همونجا پخش کنیم . می خواستیم واسه دخترمون کالسکه بخریم چون کالسکشو نیاورده بودیم که راستش یه کم زورمون میومدم بابت چیزی که داره دوباره پول بدیم، قیمت که می کردیم میگفتن حدود 200هزار تومان به پول ایران.چند قدم که اومدیم یک عراقی منو صدا زد وقتی دید کلی بار رو دوشمه و یه بچه بغلمه ،رفتم پیشش یک کارتن آورد و بازش کرد و یک کالسکه بیرون آورد و چرخاشو بست و گفت این واسه شما رفتین حرم امام رضا (ع )برام دعا کنین .همون جا اشک تو چشمامون جمع شد.تمام پتو و وسیله ها  و دخترمون رو گذاشتیم تو کالسکه و به راحتی به راهمون ادامه دادیم.مسیر جاده با شماره گذاری ستونها مشخص شده بود از یک شروع و به 1452ختم میشد به حرم.فاصله بین ستونها 50متره یعنی 50را ضربدر 1452که میکردی دیگر وسط حرم بودی.به همین دلیل چون مسیر شلوغ بود گفتیم که هر 50ستون یکبار اگه همدیگرو گم کردیم وایسیم و 50ستون 50ستون راه برویم. وسط راه کنار جاده موکبهای بود که محل استراحت بود غذا، چای ،صبحانه نهار شام جای استراحت وآدم شرمنده مهمان نوازی خادمین حسین (ع) می شد.روز اول خیلی کم راه رفتیم و شب رو نزدیک ستون 300خوابیدیم.شب با یکی از زائرین عراقی همکلام شدم که معلم قرآن بود و به بحث پیرامون مسائل روز پرداختیم با اینکه کلی خسته بودم نمی تونستم بخوابم خود را بیشتر از هر وقت دیگری به مولایم نزدیکتر می دیدم بیرون آمدم و در اطراف کمی قدم زدم ریه هایم را پر از هوای کردم به عشق معطر بود.وقتی اومدم بیرون از استراحت گاه مردانه خانمم به همراه دخترم دم در استراحتگاه زنها بودن که رفتم پیشش و گفت اصلا نمی خوابه و همش گریه میکنه خلاصه دخترم تا آخر شب نخوابید همش میگفت بریم پیش رقیه بریم پیش علی اصغر تا اینکه شروع کردیم همون اطراف قدم زدن و یک گهواره دیدیم که نماد حضرت علی اصغر بود و گل و عروسک گذاشته بودن توش و بهش گفتیم این علی اصغر ما هم اونجا نشستیم و انقدر گهواره رو هل داد تا خوابش گرفت.

روز دوم راه خیلی بیشتری رفتیم باورم نمیشد زائر کوی مولا و سرورم هستم یعنی به این زودی منو دعوت کرده؟اصلا باورم نمیشد دخترم اصلا اذیت نمی کرد تو خونه و شهر خودمون اصلا سوار کالسکه نمیشد حتی برای یک بار ولی اونجا قشنگ برای خودش سینه میزد و نوحه میخوندو دیگران هر کسی یه چیزی بهش میداد باورم نمی شد پا به پای ما راحت بیاد.شب چون تا دیر وقت راه رفتیم جایی برای خواب نبود و هوا سرد بود نمی شد خوابید هر جا میرفتیم پر شده بود تا اینکه واقعا دیگه مونده شده بودیم که یه عراقی با دیدن بچه اومد پیشمون و گفت سرده شب بیاین خونه ما .یه خونه ساده و کوچیک داشت که خودشون تو راهرو خوابیدن یک اتاق دیگه پر زائر بود و ما رو هم تو آشپزخونشون جا کردن و خوابیدیم.خداوند با سید الشهدا مشحورش کنه روز قیامت که اون شب باعث شد بعد اون همه پیاده روی استراحت کنیم.

جمعه حوالی ظهر به کربلا رسیدیم هنوز که هنوز ورود به خاک کربلا برام لذت بخش ترین خاطره عمرمه.یعنی حسین (ع )منو دعوت کرده بود؟با اون شلوغی فقط آرزوم بود که بتونم گلدسته ها رو ببینم ولی انگار قسمت بود تا خود ضریح پیش بریم.تو بین الحرمین قدم بذاریم از شریعه فرات وضو بگرییم و در تل زینبیه یاد زینب س را زنده کنیم.جمعیت آنقدر شلوغ بود که مسیر بین الحرمین رو تو چند ساعت طی می کردی.پس از زیارت مرقد پاک حسین ع و ابوالفضل ع کنار تل زینبیه چند ساعت نشستیم.سنگین ترین جا برای من تل زینبیه بود محال بود از کنارش رد شویم و اشک در چشمانمان حلقه نزند.هنوز هم زینب را می دیدم که بالای تل زینبیه شیون کنان نظاره گر قلم شدن دست عباس(ع) و ریخته شدن خون خداست.
شب اربعین امام حسین ع وسط بین الحرمین را به خواب هم نمی دیدم.گروههای عزاداری دسته دسته وارد حرم می شوند و هر گروه به سبک و شیوه و زبان خودشان عزاداری می کنند و از یک در دیگر حرم بیرون می روند و من همچنان نظاره گر این حکایت دلدادگی هستم  در نزدیکتر نقطه ممکن به پیکر پاک خورشید و گویی خواب می بینم خوابی شیرین و گوارا.


Details
general.info-qr
Titleبرهنه پا تا بهشت
Authorعلی سبزی حسین آبادی
Post on1394/10/24
general.info-tags

Comments