بسم اللّه
24 Nov 2024

ازدحام عشق

‎14 Jan 2016
ازدحامی عجیب و شور انگیز راه رفتن چقدر سنگین بود!! همه می آمدند با هر رنگ مثل یک سفره پهن و رنگین بود!! عرب و ترک و لر ؛ همه بودند عشق واحد ؛ ولی به چند زبان پیرمردی به آذری میگفت: جانیم اولسون آقا سنه قربان!! همه اینجا برادرند و رفیق مثل دریا زلال و رؤیایی نه فقیر و غنی؛ که اصلا نیست خبر از قیل و قال دنیایی آن علم که جلو جلو می رفت علمی آشنا به هر جایی گوشه ی جاده یک نفر میگفت: اشربوا ؛ اشربوا ؛ اخی ؛ شایی!! پا پیاده ؛ حرم ولی بس دور سختی راه می دهد آزار نوجوانی نشسته روی زمین می کند او به زائران تیمار ناگهان!! یک سکوت و بغض گلو می فشارد تمام دنیا را یادم آمد سه ساله دخترکی که چگونه دویده صحرا را!! پیرمرد را میان ره دیدم ساده اما پر از صفا ؛؛ کرات با همان لحن آذری میگفت آقامین روح پاکینه صلوات!! خسته بودم کمی نشستم تا پیرمرد آمد و نگاهی کرد گفت :پاشو!! وصال نزدیک است زد به پشتم دوباره راهی کرد یک نفر داد زد که من دیدم گنبد شاه را ؛ ندارم شک!! از سرم فکر قافیه افتاد گفتم ای عشق:السلام و علیک.!!
Details
general.info-qr
Titleازدحام عشق
Authorهادی قهرمانی اقدم
Post on1394/10/24
general.info-tags

Comments