این طرف خاکریز
9 Jan 2016
از سالهای دهه شصت که جهانبخش سلطانی و جعفر دهقان در جبهههای تلویزیون میجنگیدند تا سالهای دهه هفتاد که سید جواد هاشمی ماهی یکبار شهید میشد تا همین چند سال قبل که مربیمان آقا ابراهیم حاتمی کیا دورهاش تمام نشده بود، ((عراقی)) ها دشمن بودند و بدجنس. خیلی که میخواستند مهربان و طفلکی باشند، با یک زیرپوش و دستمالی سفید و تسلیم تسلیم گویان میآمدند در آغوش بسیجیان و شیک و مجلسی اسیر میشدند.
ما چه میدانستیم عراق کجاست. ما چه میدانستیم شش تا از آن دوازده امامی که اسمهایشان را در مدرسه با زور شعر حفظ کردهایم در عراق دفناند. ما چه میدانستیم چند سال بعد همینکه از مرز رد شویم و بگوییم ((انا ایرانی)) چشمهای ((عراقی)) بیشتر برق میزنند.
ما نمیدانستیم پا در طریقی میگذاریم که از دهها کشور دیگر با ما همراهاند اما چایها دو مدل بیشتر نیستند یا عراقی یا ایرانی! ملتهای دیگر چایی ندارند؟ ملتهای دیگر دل ندارند؟
کسی به ما نگفته بود و هنوز هم نگفته است که از رودهای عراق بهجز غواصهای دستبسته، چیزهای دیگری هم صید میشود. مثل همین ماهیها که دارند نفس میکشند در آسمان طریق الحسین.
خیلی سخت است باکسی که سی سال به تو گفتهاند دشمن است، دوست باشي. ما تقصیری نداریم که باور اینهمه عشق برایمان سخت است. تلویزیون ما همیشه اینطرف خاکریز بود.
general.info-qr | |
Title | این طرف خاکریز |
Author | زهرا بشری موحد |
Post on | 1394/10/19 |
general.info-tags |
Comments