مست بی بهره
28 Dec 2015
رخ ننمودی و دلم سوختی مکتب غم را به من آموختی
نقل مجالس شکن موی تو مامن عشاق سر کوی تو
لعل لبت شهره ی آفاق بود در طلبت هر جگری داغ بود
سائل آوازه ی نامت شدم تشنه ی یک جرعه زجامت شدم
سبحه و دستار خود آویختم با صف میخانه در آمیختم
ساغر سرشار به ساقی رسید دیده دگر غیر دو دستش ندید
ساقی از آتش گِل خُم را گداخت بهر همه یک قدح تازه ساخت
باده به بنیاد قدح رنگ داد رقص قدح بزم دل آهنگ داد
هر گه از آن می نفسی نوش کرد مسجد و بتخانه فراموش کرد
دست من از خوان تو کوتاه بود سهم من از باده ی تو آه بود
حلقه ی مستان به حریمت شدند بیدل و دیوانه مقیمت شدند
من همه حسرت همه عجز و نیاز تو پس پرده به تماشای راز
تهمت هشیاری و این دل چه باک جرم ریاکاری و این بغض پاک؟!
حکم گنهکاری من داده ای ای که به نقش حَکَم استاده ای
یک نظر انداز به چشم ترم شاهد از این بِه به میان آورم؟
گفته بدی کشته ی چشم تری این تو و این اشک،چه بد داوری
اشک نشان دل درد آشناست اشک حسابش ز تعلق جداست
آری از آن جام ننوشیده ام لیک در آن عکس رخت دیده ام
روی تو می،باده،پیاله،سبو جنون تو عقل،شرف،آبرو
عبد توام مست تر از من کجاست؟ بنده ی وارست تر از من کجاست؟
بر لب عشاق نزیبد گله سنت عشق است غم و فاصله
مرهم و در مانی و دردی حسین با منِ آواره چه کردی حسین
general.info-qr | |
Title | مست بی بهره |
Author | رویا عبدالهی نژاد |
Post on | 1394/10/07 |
general.info-tags | #پیاده_روی_اربعین |
Comments