ماه زمینگیر می شود
27 Dec 2015
ماه زمينگير مي شود
آن روز ، دشت ، غربت در خون نشسته بود دشمن كمر به كشتن خورشيد بسته بود
مردي به سمت علقمه مي رفت بي سپاه چشمي به مشك خالي و چشمي به آبراه
تلفيقي از حماسه و عرفــان ناب بـــود مردي كه خود صلابتي از آفتاب بود
كم كم قدم به گسترده ي رود مي گذاشت چيزي به غير بردن از آن در سرش نداشت
محكم گرفت پيرهن رود را به دســت هر لحظه داشت هيمنه ي آب مي شكست
پر كرد مشت هاي خودش را ازآب،مرد مي خواست تر كند لبي از آن ولي نكرد
آرام تا موازي لب هاي خويش برد با آن كه تشنه بود ولي جرعه اي نخورد
[در زير آفتاب كسي پا برهنه است تصويري از سكينه ، كه انگار تشنه است]
سردار بي سپاه نگاهي به آب كرد تا اين كه مشك پر شود از آن شتاب كرد
برگشت خوب دور و برش را نظاره كرد در ذهن خود سپاه ستم را شماره كرد
يك لحظه بعد ماه زمينگير مي شود در امتداد علقمه تكثير مي شود
از ساحل فرات ، در آن لحظه، رو به او باران تير و نيزه سرازير مي شود
حالا تمام دغدغه اش مشك آب بود بايد به خيمه ها ببرد ، دير مي شود
كم كم هواي ابري اين چند بيت هم چون لحظه ي وداع تو دلگير مي شود
عباس دست مي دهد انگار با خدا در ناگزير درد، كسي پير مي شود
در بيت بعد، خم شده مردي كنار او دستي گرفته بر كمرش داغدار او
در خاك قد كشيده علمدار با علم افتاده اند روي زمين در كنار هم
نخل بلند قصه ي ما از كمر شكست پشت برادر از غم آن نامور شكست
general.info-qr | |
Title | ماه زمینگیر می شود |
Author | خدابخش صفادلی |
Post on | 1394/10/06 |
general.info-tags |
Comments