یک نیل بغض
20 Jan 2017
یک نیل بغض
اشک هایتان را به کنج چار قدتان گره بزنید.گریه به چشم هایتان نمی آید بانو . کمی صدایتان را صاف کنید
سکوت سهم لب های شما نیست . باید یک نیل بغض که در گلو دارید طغیان کند تا کاخ ها را براندازد .
مصر وشام و کوفه فرقی نمی کند وقتی گوش های دنیا سنگین شده باشد . وقتی آتش خمیازه های ممتدش را در امتداد گیس کودکان کشیده باشد وفرات دست اش کوتاه تر از آن باشد که به ضریح مشک ها برسد
بغض تان را قورت بدهید بانو . بگذارید خورشید دلش به شما قرص باشد وقتی آیه آیه نور می بافد
باید هر شب هزار یزید خواب های پریشان ببینند و شمرها و حرمله ها سر به کوه و بیابان بگذارند.
گام هایتان را استوارتر بردارید .شانه هایتان باید هفتادو دو تابوت را تاب بیاورد و عون و محمد که به جای زانوان شما . امشب سر بر بالین نیزه ها آرمیده اند
آغوش تان پناه خوبی برای آهو هاست و گنجشک هایی که لانه هایشان بر گرده ی بادها ویران شده است
وقتی صیاد ها پیمان شکسته اند و نامه ها کبوتران را گم راه کرده اند
قنداقه را زمین بگذارید بانو صدایتان را صاف کنید . صدایتان هنوز هم به گوش می رسد و خورشید که قرن هاست دلش به شما قرص است
من حتم دارم تا قیامت یزید به خودش خواهد لرزید .و
دنیا که بعد از این جنون سرخ هزار سال هزیان خواهد گفت ...
general.info-qr | |
Title | یک نیل بغض |
Author | عفت خادمی |
Post on | 1395/11/01 |
general.info-tags |
Comments