حضرت دریا
4 Jan 2017
حضرت دریا
می رسی با نسیم پاییزی از شمیم شکوفه سرشاری
نفسی تازه می کند با عشق زیر چتر تو هر سپیداری
می تکانی غبار از روی ِ گیسوان بلند شب ، ای ماه !
برکه ها بین بازوانت باز خواب خوش رفته اند و بیداری
خیمه خیمه دوباره دلتنگی ، چشمه چشمه مقابل سنگی
صخره صخره اگرچه می جنگی رج به رج رود در بغل داری
می روی مشک آب بر دوشت آسمانی پرنده ، مدهوشت
آب ، در حسرت و تو در گوشت بانگ بی جان العطش ، جاری
می دود رود ، رد پایت را دشت ، گم می کند صدایت را
بذر سرسبز دست هایت را در تن سرد خاک می کاری
دل ِ تنگ رباب می شکند در شب خیمه ، خواب ، می شکند
کمر آفتاب می شکند قامتت را که سرخ می باری
از حرم بوی سیب می آید صوت أمٌن یجیب می آید
یک امام غریب می آید سخت در اشتیاق دیداری
این تو هستی ، شکوه بی همتا پرچم قله ی فضیلت ها
مقصد رود ، حضرت دریا تا ابد زنده ای ، علمداری ......
general.info-qr | |
العنوان | حضرت دریا |
المؤلف | افسانه سادات حسینی |
المشارکة فی | 1395/10/15 |
general.info-tags | مبارزه_با_استکبار بیداری_اسلامی |
ألآراء