ارباب وفا
18 Jan 2016
قدم میزد کنار خیمه ی عشق یه مردی که کمال معجزاته
نگاهش سمت لبهای رقیه س حواسش غرق دریای فراته
دلش زخمیه اشکای رباب و سرش سنگین و از دنیا کلافه
خجالت میکشه پیش سکینه که شمشیرش هنوزم تو غلافه
گرفته مشک خالی رو به دوشش مثه کوهی که رو دوش یه مرده
قسم خورده که دستاش و نیاره ولی با دست خالی برنگرده
کنار علقمه پر کرد مشک و دیگه جایی برای دلخوری نیست
گرفت دریا رو توو مشتش ولی نه... مرام ساقیا تنها خوری نیست
دو تا دستش زمین افتاده اما فقط فکر رقیه ست و جوابش
تموم قدرت عباس انگار خلاصه میشه تووی مشک آبش
داره می سوزه لبهای رقیه عمو آب روو آتیش و نیاورد؟؟؟
خلاصه پای حرفش موند عباس عمو دستای خالیش و نیاورد
معلومات الاثر
general.info-qr | |
العنوان | ارباب وفا |
المؤلف | روح الله ملک زاده |
المشارکة فی | 1394/10/28 |
general.info-tags |
ألآراء