زندگی برای حسین (ع)
17 Dec 2015
سال هایی نه چندان دور وقتی که راه بروی مشتاقان اباعبدالله علیه السلام توسط یکی از بدترین یزیدهای زمانه بسته شد مردم فکرش را نمی کردند که روزی بزرگترین پیاده روی جهان را برای حضرتش و یاران باوفایش در مسیرهای مختلف عراق و منتهی به کربلا بپیمایند.
عراق در سال های متمادی شاهد جنگ های گوناگونی بوده و هنوزم درگیر همین جنگ ها است که در اثر آسیب های آن، بیشتر شهرهای این کشور دچار نوعی ویرانی هستند و بسیاری از صنعت ها و کشاورزی های آن بنکل تخریب شده است وغیر قابل بهره برداری هستند، با این حال مردم سراسر جهان از دورترین کشورها و شهرهای این عالم هستی از اوایل ماه صفر و نزدیک شدن به ایام اربعین خود را به همین شهرهای ویران می رسانند و با مشقت های فراوان به سوی حرمی شش گوشه پیاده روانه می شوند.
با آغاز ماه صفر مردم انگار باید تمام کارهای خود را بر محور حضور روز اربعین در کربلا برنامه ریزی کنند چرا که با وجود نبود امنیت کافی درعراق و شلوغی چند میلیونی در مرزهای عراق و گاهی معطلی های چندین روزه را تحمل می کنند و وارد خاک عراق می شوند تا که شاید بتوانند در پیاده طی کردن مسیر کربلا تا نجف درد وغم های زینب کبری سلام الله علیها را بعد از گذشت چهل روز از آن واقعه جانسوز در سال 61 هجری را درک کنند.
در این مسیر بسیاری از مال و جان خود گذشته تا بتوانند به زوار کربلا خدمت کرده و برای آنان خدمات رفاهی فراهم کنند. بعد از پشت سر گذاشتن 270 عمود در مسیر کربلا تا نجف به موکبی برمی خورید که خانواده ای اهل کوت (یکی از شهرهای استان واسط کشورعراق) در آن به پذیرایی مفصل از زائران حسینی می پردازند.
این خانواده که اسرار داشتند نامی از آن ها برده نشود از 20 روز مانده به اربعین هرآنچه که در خانه و یا پس انداز دارند را به پول، موادغذایی وامکانات رفاهی ابتدایی تبدیل می کنند تا بتوانند مایحتاج در شان زائران و کسانی که در این مسیر خدمت می کنند را فراهم کنند. کودک این خانواده که فقط 7 سال دارد از مردم خواهش می کند تا برای مدتی کوتاهی هم که شده در منزل آنها بایستند و استراحت کنند و قدری از آن پذیرایی کند.
وقتی از آن ها سئوال می کنم که چرا هیچی برای خودتان نمی گذارید که بعد از اربعین به سختی و مشتقت نیافتید در پاسخ جمله ای را می گویند که لرزه بر اندام انسان می اندازد؛ او می گوید: مگر حسین مولا و مقتدای ما نیست، مگر حسین از همه آنچه که داشت برای دین نگذشت؟ ما که هنوز از جان خود و فرزندانمان نگذشته ایم فقط هرچی بیشتر بتوانیم خود را به سختی میزنیم؛ تا که شاید به اربابمان نزدیک ترشویم؛ در اینجا زبان و قلم نگارده کوتاه تر از آن است که بتواند حال این خانواده را از این کار وصف کند.
بعد از عبور از این خانواده و موکبشان در راه به کودکی با صورت آفتاب سوخته و لباسی کهنه برمی خورید که در میان شلوغی و همهمه با یک بشقاب از غذای محلی و با چشمانی معصوم التماست می کند تا غذا را از او بگیری و او را خوشحال کنی.
شاید این کودک پدر و مادر خود را در جریان حملات گروه های تروریستی و یا حضور نیروهای آمریکایی از دست داده باشد و کسی که غذا را از او بگیرد خوشحالی ای را برای یک لحظه به او هدیه می دهد. مگر می شود با دیدن این چهره چشمهایت خیس نشود و بیاد کودک سه سال خرابه نشین تمام آسمان بر سرت خراب نشود انگار همان در همان جایی که آن دختر بچه ی عراقی ایستاده بود سال پیش اتفقی افتاده است که دل شیعیانش هنوز در آن جا درد می گیرد.
مسیر خاکی است و گهگاهی بدلیل تجمع، گرد و خاک می شود ولی مردم این خاک را تربت دانسته و از آن حاجت می گیرند مانند چند جوان عراقی که بهترین وسایل استراحت خانه های خود را بروی همین خاک ها پهن کرده اند و از زائران می خواهند تا بروی این پتوها و ملحفه ها دراز کشیده تا این جوانان بدن های خسته ی آنان را ماساژ داده و پاهای تاول زده ی آنان را بعد از استراحت شستشو کنند و از این پاها که برای زائران بهترین وسیله حرکت است حاجت های خود را برای زندگی آینده شان می گیرند.
در این مسیر جوانان بسیار دیده می شوند. وقت نماز شده است هر کسی در نزدیک ترین موکب وضو می گیرد و در همان جا به اقامه نماز می ایستد و چه نمازهای جماعت باشکوهی باحضور همین جوانان که هرکدام از کشورهای گوناگون و زبان های مختلف هستند ولی این حضرت اباعبدالله علیه السلام است که همه ی آنان را در کنار هم جمع کرده و به نماز وامی دارد.
در مدت حضور نگارنده در موکب امام رضا علیه السلام در عمود 285 مسیر پیاده روی نجف تا کربلا لحظه به لحظه روح انسان به مسیر برگشت پر می شکد تا در حرم حضرت امیر علیه السلام آرام بگیرد و از شور و شوق در لحظه جان فدا کند و با انگور های آویزان شده از دیواره ی ضریح مست شود و از طرفی شوق رسیدن تا چند روز آینده به بین الحرمین و سرگردانی از اینکه به کدام حرم بروی و دلت بهانه حرم دیگر را بگیرد تاب را از دلت می رباید و خودت را دلخوش به خدمت گزاری و حضور در بین مردمی می کنی که زودتر از تو به کربلا می رسند و شاید در لحظه ورود تو را یادشان بیاید و برایت دعایی مختصر کنی.
صفر 1437 برابر با آذر 1394
خادم الحسین
general.info-qr | |
العنوان | زندگی برای حسین (ع) |
المؤلف | یزدان محمدی |
المشارکة فی | 1394/09/26 |
general.info-tags |
ألآراء