بزرگ مرد
1 Jan 2016
«بزرگ مرد»
سال هاست شعرهایم از ترنم بهار خالی اند.
سوگوار لحظه های سرد.
همردیف درد.
همنشین خشک سالی اند.
سال هاست با نوک قلم،
شانه می زنم
یالِ تابدارِ عشق را .
او سکوت می کند.
چشم هاش خیس ابر انتظار .
مدّتی ست دور مانده از بهار خویش.
آن بزرگ مرد!
آن شکوه محض!
او نشسته در کنار رود.
فکر می کند به آرزوی کوچک بنفشه ها.
یا به بانگ « رود رود » مادرانِ بیقرار.
ناگهان دلش «عقیق زخم»
آه می کشد.
دست هاش شکل بال یک فرشته می شوند.
عاقبت خدا
لحظه ی نجیب پر کشیدنش،
فرشی از بهشت پهن می کند
هیچ کس شبیه او
عشق را ندیده است.
هیچ شاعری
مثل او
از درون برکه ، ماه را نچیده است.
شعر من پرنده شد...
معلومات الاثر
general.info-qr | |
العنوان | بزرگ مرد |
المؤلف | معصومه سادات شاکری |
المشارکة فی | 1395/10/12 |
general.info-tags | #طریق_الحسین |
ألآراء