بسم اللّه

شهر زیبا

‎18 Dec 2016
شهرزیبا سید جلال سیادت دو روز مانده بود به اربعین. حوالی عصر با تاکسی از آریاشهر به سمت شهرزیبا می‌رفتم. یکی از مسافرها ابتدای جنت‌آباد پیاده شد. راننده‌تاکسی در حال پس دادن باقی‌مانده‌ی کرایه بود که یک پژو ۲۰۶ کنارمان توقف کرد، شیشه را داد پایین و بی‌مقدمه از راننده‌تاکسی پرسید: «آقا چزابه از کدوم‌ور می‌رن؟» سوالش برق از کله‌مان پراند. هم محتوای‌ سوال برای‌مان غریب بود و هم جغرافیای مقصد بعید و دست‌نیافتنی. طوری گفت «چزابه» انگاری همین‌حوالی باشد، انگار که داشت آدرس پل کریمخان یا میدان نوبنیاد را می‌پرسید. هر پنج‌‌نفر مکث کردیم. از آن مکث‌هایی که به دوردست خیره می‌شوی، دندان بر گوشه‌ی لب می‌فشاری تا چیزی یادت بیاید. انگار داشتیم تصویر مکانی ناشناخته را در ذهن‌مان سرچ می‌کردیم. از جنت‌آباد باید راه چزابه را نشان می‌دادیم. بعد از مکثی کوتاه راننده به خودش آمد و مسیری برون‌شهری را به مرد میان‌سال معرفی کرد. راننده‌ی پژو ۲۰۶ ادامه داد: «می‌خوام برم مرز.» راننده‌تاکسی گفت: «الان دیگه؟ دیر نیست؟» مرد میان‌سال گفت: «باید برم حتمأ، چاکریم.» و پا روی گاز گذاشت و به سرعت دور شد. در آن لحظه بی‌اختیار یاد «شبلی» افتادم. همان مرد نصرانی فیلم «روز واقعه». آن‌جا که شتابان خانه‌ی «زید» را با شنیدن صدایی ترک می‌کند. سواره بر رمل و اطلال و دمن می‌تازد. از کنار رباطی خراب می‌گذرد. از تپه‌ای بالا می‌آید و در پس پرده‌ای فرود می‌رود. از کنار چند سیاه‌چادر می‌گذرد، که ساکنانش گویی شتری را نحر کرده‌اند و در حال تکه‌تکه کردن آنند. شبلی همچنان که می‌آید فریاد می‌زند: راه کوفه کدام است؟ و آن‌ها با دست سویی را نشان می‌دهند. شبلی می‌رود. آفتاب پایین آمده است؛ او به سوی غروب می‌تازد.
معلومات الاثر
general.info-qr
العنوانشهر زیبا
المؤلفسید جلال سیادت پژوه
المشارکة فی1395/09/28
general.info-tags #طریق_الحسین #اربعین_95

ألآراء