قصیده اربعین
30 Nov 2016
شعر3
قصیده اربعین
تو را صدا زدم و سخت بی صدا دیدم
اسیر کوه وکمر دیدم و رها دیدم
اسیر کوه و کمر؟اشتباه گفتم؛ آه
تو را رها شده بر بستر بلا دیدم
تو را رها شده بر بستر بلا سهل است
تو را شکسته در اندوه کربلا دیدم
مرا مخواه که لب واکنم به شکوه که؛ آه
چه ها رسید و چه ها دیدی و چه ها دیدم
مرا مخواه بگویم چه راز های مگو
درون سینه تو را بود و برملا دیدم
مرا مخواه بگویم که تا کجا رفتم
مرا مخواه بنالم که تا کجا دیدم
مرا که نخل به نخل از تو داغ می بردم
مرا که سنگ به سنگ از تو ماجرا دیدم
مرا که گریه وقت وداع را خوردم
مرا که ماتم مردان مرد را دیدم
مرا که سینه سینا به داغ تف دادم
مرا که نای تو را نی نه نینوا دیدم
مرا که زمزمه مشک تشنه بر لب بود
مرا که دست علمدار را جدا دیدم
غریبه بود وغریبی هر آنچه شامم بود
هر آنچه با تو چهل منزل آشنا دیدم
من از کجا تو کجا داغ ارغوانت را
من از کجا تو کجا داغ لاله تا دیدم
تو را که خاک تو را چشم - توتیا خواندم
تو را که خون تو را چشمه بقا دیدم
تو را که در تو به اکسیر عشق اسیر شدم
تو را که با تو مس خویش را طلا دیدم
تو را که خاک؛ قدمگاه مادرم زهرا
تو را که آینه کوثر و کسا دیدم
تو را که معبر سرخ فرشتگان گفتم
تو را که سبز گذرگاه انبیا دیدم
تو را که فرش ؛ تو را فرش آسمان خواندم
تو را که عرش ؛ تو را عرش کبریا دیدم
تو را شریف تو را جرعه شرف آری
تو را شرافت پیمانه ولا دیدم
چقدر خواندمت و درد یک به یک خواندم
چقدر دیدمت و داغ جا به جا دیدم
طواف من به دو سوی تو مختصر می شد
شبیه مروه تو را دیدم و صفا دیدم
حرم حریم تو بود آنچه ابتدا دیدم
مقام امن تو بود آنچه انتها دیدم
حریم امن تو بودی تو را طلب کردم
مقام وحی تو بودی تو را حرا دیدم
دری که از تو به سمت بهشت تعبیه بود
دری که از تو به سمت بهشت وا دیدم
به من مگیر رثای تو در حد من نیست
رسا تویی که تو را در حد رثا دیدم
رسا تویی که تو را اشکهای خون شده ام
چکیده از قلم شعر اگر رسا دیدم....
general.info-qr | |
العنوان | قصیده اربعین |
المؤلف | علیرضا رجبعلیزاده کاشانی |
المشارکة فی | 1395/09/10 |
general.info-tags | #اربعین_95 |
ألآراء