بسم اللّه

زیارت

‎21 Jan 2016

(دلواپسي درميقات)

 

السلام ای ستاره ی سوم

نازنین ماه پاره ی سوم

 

ای غمت حاصل جوانی من

سومین ماه آسمانی من

 

وقف مداحی تو حنجره ام

رو به عشقت گشوده پنجره ام

 

ناخودآگاه، دل پر از غم شد

بوی خون آمرد و محرم شد

 

قبر شش گوشه ات اسیرم کرد

غم عشق حسین پیرم کرد

 

باز هنگامه ي شكفتن شد

نوبتِ از حسين گفتن شد

 

بر تن شعر ، تازيانه زدم

باز هم حرف عاشقانه زدم

 

ناله ي عشق ، سخت و جان سوز است

آتش عشق ، استخوان سوز است

 

عاشقي غربت و بلا دارد

كوفه و شام و كربلا دارد!

دل براي تو مي تپد مولا

در هواي تو مي تپد مولا

 

عشق يعني سرِ بريده ي تو

بوسه بر حنجر بريده ي تو

 

***

 

يا حسين از تو آبرو داريم

تا ابد با تو گفتگو داريم

 

عشقت آتشفشان سينه ي ماست

و مدالِ نشان سينه ي ماست

 

ما كه دلواپسيم در ميقات

مثل خار و خسيم در ميقات

 

لاجرم راه خويش كج كرديم

كربلا رفته ، قصد حج كرديم !

 

وقت احرام شد ، كفن پوشيم

رختي از جنس خون به تن پوشيم

 

حجّ اكبر ، طواف كرببلاست

كعبه در اعتكاف كرببلاست!

 

***

 

در بيابان كه خار بسيار است

غربت تكسوار بسيار است

 

سر اگر بود مست ، بايد رفت

پاي اگر آبله ست ... بايد رفت

عدّه اي از تو راه كج كردند

كربلا را فداي حج كردند

 

عدّه اي گرم كار خود بودند

غافل از تنگه ي اُحُد بودند

 

عدّه اي نيز تكّه تكّه شدند

بنده ي نام و نان و سكّه شدند

 

غرق در آخورِ علوفه شدند

عدّه اي نيز ، اهل كوفه شدند

 

كوفه لبريز ناجوانمردي ست

خنجر تيز ناجوانمردي ست

 

جان زهرا ، به سوي كوفه نرو

با گل و غنچه و شكوفه نرو

 

كوفه ره بر تو بست ، يا مولا

بيعتت را شكست ، يا مولا

 

روي گل ها تگرگ مي باريد

يعني آوار مرگ مي باريد

 

خفته بر روي خاك ، پيكر تو

مي درخشد به روي ني ، سر تو

 

بر سر نيزه صوت قرآنت

التيامي ست بر يتيمانت

 

از سر نيزه عشق مي جوشد

كربلا تا دمشق ، مي جوشد

 

از سر نيزه نور مي بارد

افتخار و غرور مي بارد

 

كربلا يعني امتحان دادن

بر لب آب ، تشنه جان دادن

 

***

 

رنگ الماس دارد آب فرات

بوي عبّاس دارد آب فرات

 

غنچه ها ناشكفته پژمردند

تشنه بودند و سر فرو بردند

 

بس كه فرياد العطش كردند

رهسپار شهادتش كردند

 

مي رود... مشكِ آب بر پُشتش

مرگ، بازيچه اي ست در مُشتش

 

آب، در حسرت زبانش بود

در تب بوسه بر لبانش بود

 

شاخه ي ياس بر زمين افتاد

مشك عبّاس بر زمين افتاد

 

يا اباالفضل! چشم مستت كو ؟

در قنوتي ولي دو دستت كو ؟

 

آب ، در حسرت گلوي تو بود !

گر چه آن روز روبروي تو بود

 

 

رفتي و قصّه ي وفايت ماند

بر تن آب ، ردّ پايت ماند

 

رفتي و كوفه در ندامت ماند

آب ، شرمنده تا قيامت ماند

 

***

 

يا حسين ! ای طلوع آزادی

انتها و شروع آزادی

 

غيرت ذوالفقار در رگ توست

خون پروردگار در رگ توست

 

كمر كوه را غمت خم كرد

ماه ذي الحجّه را محرّم كرد

 

در ره تو فدائي ام مولا

حاجيِ كربلائي ام مولا !

 

اي بلنداي عشق و آزادي

تو به من گنج شعر را دادي

 

دل كه يك عمر در اسارت توست

بهترين هديه اش ، زيارت توست

 


معلومات الاثر
general.info-qr
العنوانزیارت
المؤلفزمان گلدسته
المشارکة فی1394/11/01
general.info-tags

ألآراء