حرم حضرت عباس و وفاداری
20 Jan 2016
بار اولی است که می روم کربلا
همه می گویند: نمی توانی زیارت کنی؛ ان شا الله بطلبد در غیر اربعین هم بیایی. همه از حال و هوای حرم می گویند، حرم ارباب حسین(ع)
اما نمی دانید چه صفایی داشت حرم برادر حسین، مظهر وفاداری.
پنج شنبه روز اربعین از ساعت 9 صبح دسته جمعی از مقبره حر(ع) به سمت حرم رفتیم. آن قدر شلوغ بود که ساعت 2 بعد از ظهر رسیدیم حرم. تا حالا فرصت نشده بود بیایم حرم. پر از شوق بودم. دلم می خواست در حرم بمانم.
تصمیم بر این شد اول برویم حرم حضرت عباس.
دمپایی ها را در گوشه ای از بین الحرمین گذاشتیم و رفتیم سمت حرم حضرت عباس.
جمعیت زیاد بودند اما مسیر باز می شد. قرار بود فقط برویم در حرم چشم مان به ضریح که افتاد برگردیم. فقط ببینیم! باید سریع بر میگشتیم. قرارمان دسته جمعی بود. اگر یکی می ماند، همه معطل می شدند.
برای من سخت بود، از قبل چند باری به همراهان گفتم که میخواهم در حرم بیشتر بمانم، شاید قسمت نشود دیگر این جا بیایم. با خودم گفتم اگر جایی پیدا شد می مانم. بقیه لااقل چند بار آمده اند و فقط من...
کلا در حرم نمی توانستی جایی پیدا کنی که بنشینی، همیشه در حرکت بودی
لبیک یا حسین. لبیک یا حسین. صدایی است که تو را در تمام مدت حضور در حرم، همراهی می کند.
از فاصله ای ده متری ضریح حضرت عباس را دیدم، فقط چند ثانیه توانستم بایستم و بعد به مسیر ادامه دادیم.
در این انبوه جمعیت اگر از جمعتان جدا شوید، خیلی کار سخت می شود. بعضا دیگر همدیگر را پیدا نمی کنید.
و من جدا شدم. فشار جمعیت من را درون جمعیتی که در اطراف نشسته بودند، برد. همراهانم را می دیدم که صدایم می زنند
حبیب بیا! بیا اینجا!
ظاهرا رسم این است که در حرم عباس، عیار وفاداری را بسنجند.
همین طور که میرفتم و از همراهانم دور تر می شدم، جایی برای نشستن گیرم آمد، رو به روی ضریح.
من هم از خدا خواسته، نشستم.
وقتی نشستم، به همراهانم فکر کردم که دارند می روند. حتما به خاطر من معطل می شوند.
از طرفی قرار گذاشته ایم ! نمی شود بد عهدی کرد.
از طرفی هم دلم نمی آمد فرصت را از دست بدهم.
رو به حرم کردم و با خودم گفتم:
یا ابوالفضل؛ بار اولی است که می آیم، نمی توانم بیایم در حرم مظهر وفا وعهد، بعدش بخواهم بزنم زیر عهدم. دلم هم خوش باشد زیارت کردم. اما چقدر دلم می خواست بمانم.
بلند شدم. سلام دادم و مسیر را در پیش گرفتم تا به همراهانم برسم.
داشتم به سمت درب خروج میرفتم اما لحظه ای ناراحت نبودم چرا که وفا را فراموش نکرده بودم مثل عباس.
ولی میدانید، حس غریبی است. فاصله خواسته تا اجابت لحظه ای بیش نیست.
درب خروجی حرم به سمت بین الحرمین، همراهان منتظرم بودند. ایستاده بودند در ایوان در. من هم رسیدم.
چه صفایی داشت جمعیت بسیار زیادی داشتند از در بیرون می رفتند اما انگار تو را نمی دیدند که ایستاده ای و داری با حضرت عباس درد و دل می کنی. عجب حال و هوایی داشت. باور نمی کردم، نه مزاحم کسی باشی و نه حتی کسی به تو نزدیک شود. راحت دست به سینه بایستی روبه روی حرم حضرت عباس و بدون خلف وعده با همراهانت زیارت کنی.
پانزده دقیقه همه آنجا بودیم. حس میکردم دعوتم کردند. جایی که فقط خودت هستی و حضرت عباس بدون هیچ همهمه و شلوغی
میدانید، اینجا تا حاجت روا نشوی نمی گذارند بروی.
پنج شنبه 12 آذر 94
general.info-qr | |
العنوان | حرم حضرت عباس و وفاداری |
المؤلف | سید حبیب خلیلیان |
المشارکة فی | 1394/10/30 |
general.info-tags |
ألآراء