بسم اللّه

چکه چکه از اربعین

‎12 Jan 2016

عمود 403 حاج اقا ایستاده برای مردم سخن می گفت. در حینی که رد میشدم شنیدم که از حضرت صادق علیه السلام روایت میکرد: زائر اباعبدلله از لحظه ای که در منزل وسایلش را برمی دارد که به کربلا برود حضرت اباعبدالله به او نگاه میکند. و تمام... . فکرش را بکن. تو آمده بودی که نقطه سیاهی از خیل  کثیر سیاهه زائران باشی. حال ناغافل فهمیده باشی حضرت مدتهاست در نظاره توست. بقول آن بنده خدا می خواستی نوکر نوکرهایش باشی شدی نوکر خودش. فکرش را بکن؟ حاج اقا گفت و تو رفتی ولی دلت در آن روایت تا انتها جا ماند... .

جلوتر در عمود 757 بزرگ، نوشته موکب دانشجویان ایرانی و غیرایرانی. چادر بزرگ نه چندان مجللی برپاکرده‌اند به سیاق خیام حضرت. حضور دانشجویان ایرانی فضا را کاملا شبیه به فضای اعتکاف‌های مسجد دانشگاه کرده لیکن با یک فرق عمده. از حرم امیرالمومنین تا حدود عمود 757 که رفته باشی یعنی قریب به 40 کیلومتر را پیاده رفته ای. دیگر درد پاها شروع شده. سنگینی کوله، عضلات کمر را فشرده و ایستادن را مشکل کرده. آنجا آکنده از جوانانی بود که هر کدام بسان فضای اعتکاف کنجی برای خود دست و پا کرده اند و مشغول سیر آفاق و انفس اند. لیکن تلاش و جهدی که برای در مسیر بودن کرده اند زلالشان کرده. جملگی بسان گویی گداخته اند که به هر سو رهایشان کنی به سوی گودال قتلگاه می غلتند.

این بود که سخنران تا سلام به حضرت اباعبدالله داد، فضا فضای سنگرهای جبهه شد. حاج آقا می گفت: حضرت به جناب حر فرمودند: مادرت به عزایت بنشیند. حر به خودش پیچید اما ادب کرد و به احترام جده سادات پاسخ نداد. حاج آقا می گفت : عتاب معصومین بسان تنبیه پدر و مادر است که از طرفی خودش را در مقابل فرزند ناراحت نشان می دهد و از سویی  بواسطه گریه فرزند بسختی بغض میانه گلو را فرو می بلعد. می گفت: روز عاشورا وقتی حر به زمین افتاد با آن کاری که کرده بود انتظار نداشت که حضرت به بالینش بیاید. اما حضرت آمد. می گفت: شاید حتی گفته باشد ،آقا شما دیگر چرا تشریف آوردید؟ و حضرت فرموده باشند: آمدم تا آنچه را که روز دوم محرم به تو گفتم از دلت در بیاورم. آن روز در خصوص مادرت گفتم.  اما امروز میگویم«انت حر کما سمتک امک ». تو حری چونان که مادر تو نام گذاشته. چقدر خوب مادرت ترا نام گذاری کرده. انگار که در دل آقا مانده بود تشری که روز دوم به حر زدند... .

***

جلوتر گروهی با پرچم نیوزیلند در حال طی طریق بسمت کربلا هستند. نیوزیلند! کشوری در نیمکره جنوبی زمین که چیزی حدود هفت ساعت با هواپیماهای پهن پیکر تا آنجا راه است.  با خود می اندیشم واقعا چه کسی محبت حسین علیه السلام را به جان آنها نیوشانده؟  آن آقایی که از ابتدا تا اینجا قریب به چندده‌هزار کیلومتر به نظاره آنها نشسته وقتی اینها به کربلا برسند چگونه تحویلشان می گیرد؟ نکند حال، که صاف و راستاحسینی از آن طرف کره زمین آمده اند دفعتا آقای ما برابرشان رخ عیان کند، پرده براندازد و ما که همیشه تاریخ مدعیان صف اول بوده ایم باز بسان همیشه تاریخ از جاماندگان باقی بمانیم؟ ما از تهران خیلی شیک با هواپیما خود را به نجف رسانده ایم و هنوز چند ده موکب را طی نکرده فریاد الغوثمان سر به آسمان می ساید. لابد پیش خود می اندیشیم که چه خدمتی هم به آقا کرده ایم و اگر قدری با خدا هم روراست باشیم حتما از او خواهیم خواست که تلاش خود را بکند تا ما را برای اسلام نگاه دارد که نکند عرصه از وجود چون مایی خالی بماند.. .

ای کاش باندازه این گوسفند قربانی که منتظر است سر ظهر غذای زوار شود در دستگاه اباعبدالله سهم داشتیم. کاش ما هم به بهانه ای جزئی از این ماجرا باشیم. انگار که کسی جایی به ما گفته باشد فلانی از این پس تو هم بازی. «از این پس دیگر دست‌های تو هم در شبنم است. ماه با تو دست خواهد داد.» کاش هنری داشتیم که که به آن از آقا دلبری می کردیم و یا بسان آن غلام سیاه حضرت بلد بودیم با روسیاهی مان آقا را در معذوریت بیندازیم... .

انگار کن که سفره ای پهن بوده و ناغافل و حتی بدون اذن غلامی نیز بر سر این خوان نشسته... . انگار کن کسی از دور ترا دید می زده و رویش نمیشده بواسطه روسیاهی اش نزدیک بیاید. انگار کن کسی با نام تو سالها گریسته اما در حدی نیست که نامش حتی کنار نام محبین تو قرار گیرد چه رسد به خود تو. یا انگار کن کسی جز تو هییییچ کس را نداشته ولی خوب چه کند که اطراف تو همیشه شلوغ بوده. شاید گاهی در تنهایی با خود اندیشیده باشد که یعنی ممکن است در کسری از ثانیه یادش در ذهن تو گذشته باشد و یا در اندک لحظه ای او را با دست به کسی نمایانده باشی و به او گفته باشی که این هم باشد. باشد. این هم بیاید. بگذارید نزدیک تر بیاید... .

***

تا که از نماز ظهر اربعین بازمیگیردی موکب ها یکی یکی جمع شده اند. بغضی گلو را می فشارد. انگار که حس آدم ابوالبشر را داری که سالها در بهشت زیسته و حال میوه ممنوعه ای خورده و باید بهشت را ترک کند. یاد آن شعر می افتم که میگفت:

در آن حوالی کسی از کسی

نه دلگیر بود و رنجیده بود

نه گنجشک را وحشتی از عقاب

نه بزغاله از گرگ ترسیده بود

به یک لحظه انگار طاووس وار

خیال تو آنجا خرامیده بود

مگر بهشت چه چیز بیش از اینجا دارد؟ بهشت هم قدری اطعمه و اشربه است باضافه حضرت حسین علیه السلام. شیخ جعفر شوستری در تفسیر این آیه که میفرماید : وسیق الذین التقوا الی الجنه زمرا. یعنی متقیان را کشان کشان به بهشت میبرند، میگوید اینها محو تماشای جمال ریبای حضرت حسین اند و ملایک بزور وارد بهشتشان میکنند.

 یک هفته انگار که خود حضرت مقدمات میزبانی را چیده باشند به وسعت صد کیلومتر پذیرایی برایت تدارک دیده اند از هرآنچه میل داشته باشی. یکی پایت را میمالد یکی پماد میزند یکی آب گرم میریزد. یکی التماست میکند که در منزلش بخوابی. یکی می نشیند پایت را میبوسد و خاک از آن میزداید. یکی با جارو خاک راه زوار را جمع میکند و برای تقسیم آن به نزاع با دیگران می پردازد و خانمی که شاید کل سرمایه اش کودکی سه ساله و بسته ای دستمال کاغذی است در میانه راه دستمالی به زایرین میرساند. بارها گریه بی امانت میکند از این که ترا زایر خطاب میکند و اینکه چگونه باپرهنه ای مثل تو هم قاطی آدمها میتواند باشد.

تو چه کرده ای حسین... . این تاج زایر تو بودن چیست که فقیران را قدیس و پادشاه میکند بگونه ای که برای حاجت گرفتن دست به روی او میکشند و غبار راه آنها را سرمه چشمان میکنند؟

 

اینجا انگار با همگی این مردمان که از هزار قوم اینجا گرد آمده اند سالها زیسته ای، به عشق حسین سوخته ای و بر مظلومیتش گریسته ای.

اینجا خدا در همین حوالی است. ذرات حس دارند. هوا بوی گل مریم میدهد.

اینجا بهشت است و کسانی که مسیر بازگشت گزیده اند حس راندگان از بهشت را دارند و حداکثر قدری بدن درد و پادرد.

از دوست به یادگار دردی دارم

کین درد به صدهزار درمان ندهم

***

شیعه آنجا که پای زیارت امام در میان باشد از کشاکش آتش و خون هراسی ندارد. نیروهای امنیتی فراوانی راه منتج به سامراء که در دو کیلومتری داعش است را محاصره کرده اند. صدای غرش توپها به تواتر به گوش میرسد. اما جمعیت حاضر متحیر کننده است. شاید چیزی بیش از آنچه در حرم حضرت عشق، علی بن موسی الرضا سراغ داریم. این یعنی این بار شیعه پای کار ایستاده تا آن را به سرانجام برساند و در این راه از بذل جان و مال و اهل خود ابایی ندارد.

حال هوای کربلا کاملا در سیطره حضرت اباعبدالله است. همه در پرتو شعاع وجودی حضرتش معنا میشوند.

حال هوای کاظمین کاملا امام رضایی است. اصلا امام رضا شعبه ای از اینجاست. از خدام که مشهدی با هم سخن میکنند تا نظم مناسب حرم که متاسفانه کمتر در سایر اعتاب مقدسه عتبات عالیات وجود دارد و حتا معماری و سنگ کف جملگی ترا دلتنگ حرم حضرت عشق، امام رضا میکند. و این   تبعا بیراه نیست که در ذیل دو گنبد زرد کاظمین پدر و فرزند حضرت رضا آرمیده اند.

لیکن حال هوای سامراء امام زمانی است. چیزی نزدیک به درصد اندکی از آن را در جمکران شاید بتوان یافت. از پدر، مادر و جد حضرت که آنجا آرام گرفته اند تا سرداب مقدس که حضرت صاحب از آنجا پشت پرده غیبت کبری رفته اند.

ان شاء الله سال بعد این راهپیمایی را در معیت حضرت صاحب به انجام و سرانجام برسانیم... .

یا حق

 

 

 


معلومات الاثر
general.info-qr
العنوانچکه چکه از اربعین
المؤلفمحمدمهدی فرجیان
المشارکة فی1394/10/22
general.info-tags #پیاده_روی_اربعین

ألآراء