کاروان عشق حسینی
28 Dec 2015
در میان گلبرگهای تاریخ عشق.
در ان گذشته ها که سفر سخت بود و طاقت فرسا.
زنگهایی که جنسشان از مقاومت بود و می سرود واژه رفتن را.
به صدا در امد.
کاروانی به راه افتاد .
مسافرانش همه عاشق.
قافله سالار آن،خلقت راستین،زیبا ستاره اسمان نبوت.
وقافله چه شتابان می رفت.
از وادی وحی گذشت.
از شهر عبرت و ابابیل گذشت.
چه همراهانی،همه بی تاب،همه بی صبر،همه پرشور.
مقصدشان همه،دیار نور.
به رزمگاه رسید جایی که آب عطش می فشاند.
این نامردمان مقابل و دین ستیز چگونه می خواندند کتاب حق را؟
وبعد با خشکی سخت صحرا میهمانان را.
سیراب کردند.
راستی ای دوستان عزیز این کاروانیان را بریدن از دیار و پیوستن به یار چه آسان بود؟
وفقط نه کافی بود.
تا آن موج خون بخروشد و خراب کند.
آن دوزخیان مقابل ندانستند این موج خون فریاد می زند تا ستم را برای همیشه تاریخ رسوا کند.
وبعدسبکبالان عاشق، تا اوج جایگاه ملائک پر کشیدند.خیمه ها سوخت
اما،شعله ها افروخت که هنوز می گدازد نفس سرد زمان را.
عاشورا به دنیا آمد و دیگر عاشورا ها متولد شدند.
گل حق پروری رویید و حق گستری نیز.
واکنون نوبت من وتوست تا بشتابیم بر اوج.
باید که بشتابیم ،زیرا موسم گل دادن لاله هاست.
general.info-qr | |
العنوان | کاروان عشق حسینی |
المؤلف | فاطمه سلطان اسفندانی |
المشارکة فی | 1394/10/07 |
general.info-tags |
ألآراء