بسم اللّه

شش برگ داغ

‎28 Dec 2015

 

از رفت و آمدهای پرتردیدِ تو فهمید

درپشتِ خیمه اتفاقی تازه افتاده

وقتی چنین آشفته می چرخی به دور خود

یعنی که دشمن، امتحان را خوب پس داده

............................................................................................................................

مادر گواهی می دهد قلبش، نیازی نیست

اینگونه دلواپس بیایی، باز برگردی

تا آخرِ این قصّه را میخواند، وقتی که

با دستهایت، چاله ای کَندی و پُر کردی

..............................................................................................................................

تو اصغرت را مَرد بار آورده بودی، پس...

دشمن ازو هم در دلش، یک ترسِ مبهم داشت

فرقی ندارد،طفل، کودک،یک جوان یا پیر

او ازهمین نامِ " علی" در سینه ماتم داشت..

...........................................................................................................................

تو اصغرت را مرد بار آورده بودی، پس

حق داشت دشمن، یک سپاهِ کهنه کار آورد

تیرِ سه شعبه، گرچه پهنایش زیادی بود

امّا گمانم عُقده اش را خوب خالی کرد..

..................................................................................................................................

حالا اگرچه  داغِ او برقلبِ مادر ماند

تقدیرت این شد باز،بی همراز برگردی..

امّا تو حقّت را اَدا کردی، نیازی نیست

اینگونه دلواپس بیایی،باز برگردی.......

 

 


معلومات الاثر
general.info-qr
العنوانشش برگ داغ
المؤلفندا نوروزی
المشارکة فی1394/10/07
general.info-tags

ألآراء