چهل گویه
19 Jan 2017
چهل گویه
1.
بدون یک کلام اضافه با فروشنده،
از نگرانی ات برای سبکی کیف،
راحتی کفش،
و گرمی لباس،
مقصد برملا می شود.
نزدیک است که طومار خیابان ها در هم بپیچد،
درختان از ریشه کنده شوند،
و چراغهای راهنما مرخصی بگیرند،
تا با پای پیاده به سیل اربعینی ها بپیوندند.
شهر، کوله بار سفر بسته.
2.
اربعین رفتنم را به مرگ گرفتم
که به تب راضی شوم.
تب کردم!
به پیشواز شور و گرمای سفر.
حالا نه به تب راضی م نه مرگ.
تنها رفتنی بی تردید، سفر آخرت است.
3.
دلهره افتاده بر وجودم
که نکند پای تن را کِشان کِشان برسانم
اما پای دلم جا بماند!
دست خالی برگردم
و بر مزار "پایی که جا ماند"
سوگ حسرت سر دهم.
4.
سفر
در نیمه شبی پاییزی
و به صرف قرص و سِرُم دیشب
آغاز می شود.
و من
بر سر دوراهیِ چشم انتظاریِ معجزه ی کیلومترها گام برداشتن با تنی رنجور،
و یا غلبه ی عقلانیت و نسخه های اطبا هستم.
آیا جرات قبول پیامدهای هر دو راه را با نگاهی یکسان دارم؟!
یا همیشه پای تفسیر و توجیهی در میان است؟
5.
موضوع: پیاده روی اربعین
مسئله: بررسی امکان وقوع معجزه در پیاده روی اربعین
سوال اصلی: آیا معجزه ای رخ خواهد داد؟
سوالات فرعی:
• معجزه چیست؟
• آیا معجزه ماهیتی ابجکتیو دارد یا سوبجکتیو؟
• چه دلایلی بر وقوع معجزه وجود دارد؟
دلایل عدم وقوع معجزه چیست؟
• امکان وقوعی، ضرورت، وجوب و امتناع معجزه به چه معناست؟
• یافته های این پژوهش با چه نگرشی سنجیده خواهد شد؟ عرفانی؟ ایمان گرایانه؟ فلسفه دینی؟ تحلیل زبانی؟ اگزیستانسیالیستی؟
• پیامدهای پذیرش هر کدام از گزینه های امکان، وجوب و ... چه خواهد بود؟
زندگی پیش از معجزه و پس از آن چه تفاوت هایی خواهد داشت؟
• آیا عدم مشاهده معجزه فرد را از دایره ی ایمان خارج می کند؟
کلمات کلیدی: معجزه، اربعین، علم، دین، ایمان گروی، عقل گرایی
6.
طلبیده شده های فرانکفورت
زائران استانبول
دعوت شده های پاریس
همه و همه در لیست پروازهای چند ساعت آینده بودند
همه جز ما چهار نفرِ کوله به دوشِ مات و مبهوت
گاهی شوک های آنی برای شکِ طلبیده شدن یا نشدن بدک نیست.
دست کم پنج ساعت معلق در زمین و آسمان
تا پر بکشیم.
7.
از پله های هواپیما که فرود می آییم
جوان آفتاب خورده ای با لهجه عربی
به سمت اتوبوس هدایتمان می کند.
اتوبوس کم کم مملوء از زائران
و کوله های همراهشان می شود.
با اولین تکان اتوبوس
نوای آشنایی در محیط می پیچد
"هلا بیکم یا زواری هلا بیکم..."
برمیگردم سمت مادر
اشک در چشمانشان حلقه زده.
حال همه دگرگون شده از این استقبال زیبای بدو ورود.
کم کم باورم شده قرار است زائرش شویم.
اینجا نجف است.
8.
هنوز یک تفتیش دیگر تا فرش های حرم مانده بود،
و چیزی به طلوع آفتاب نمانده.
ناچار همانجا،
بیرون از صحن و سرای ابوتراب
مهر روی خاک،
خاک روی خاک گذاشتیم
و قامت بستیم.
تمرین عروج از خاک...
9.
-"خانم معصومه خدارحمی لطفا به دفتر گمشدگان مراجعه فرمایید"
-"همراهان آقای احمد هادی لطفا به دفتر گمشدگان مراجعه فرمایید."
-" آقای فواد خمیسی از اهواز لطفا هرچه سریعتر به دفتر گمشدگان"
اقبال بلندی که اینها داشتند
این است که دست کم یک طرفِ گمشده پیدا شده!
منِ گمشده را چه کسی کجا منتظر است؟
کجا پیدایم کنم؟
10.
چند قدم عقب تر از بقیه هستم.
-" به چی فکر می کنی؟"
- "فلسفه ی پیاده رفتن"
هنوز نه عمودی هست و نه شماره ای.
گام لرزان نمی خواهم،
"ثبت اقدامنا علی دینک..."
خداحافظ نجف جان!
11.
همیشه تنوع مناسک دینی برایم جذاب بوده
یک ماه روزهایش غذا نخوریم،
بشود رمضان.
برویم دور یک ساختمان مکعبی بگردیم،
اسمش طواف.
چند شب دسته جمعی تا صبح بیدار بمانیم،
که شب های قدر باشد.
بریزیم توی کوچه و خیابان عزاداری کنیم،
ایام محرم را.
سنگ ریزه جمع کنیم بزنیم به هدف،
بگوییم رمی جمرات بوده.
و حالا همگی ده ها کیلومترها قدم به قدم جلو برویم،
در "پیاده روی بزرگ اربعین"
قربان خدا که هوای دل تنوع طلب ما را هم دارد!
12.
عمود بیست و هفت به جاده اصلی می پیوندیم.
بسم الله!
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود.
اذان ظهر روز اول
13.
عمود هشتاد و پنج
چشم می گردانم دنبال گرفتنی های ندیدنی مسیر،
غیر از نارنگی و قهوه و برنج و شیرینی و نان و جوبه کباب و خرما،
حکما چیزهای دیگری هم می دهند
از جنس معرفت و ایمان و یقین.
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنی ست آن بینی.
14.
شب اول
عمود دویست و هشتاد و پنج
دچار خطای در تطابق شده ام؛
اربعینی که شنیده بودم،
اربعینی که می بینم.
گام اول را
پای دل برمی دارد یا پای عقل؟
و سوال به قوت خود باقیست...
چرا باید مسیر ماشین رو یکی دو ساعته را
چند روز به خون جگر پیاده گز کرد؟!
امان از سوادی که فقط به طرح سوال قد بدهد!
15.
یک هزار آفرین
به همه عکاسانی که
توانسته اند از میان این همه شلوغی و سوژه های درهم برهم،
کادرهای ترتمیز و ترکیب بندی های به قاعده بیرون بکشند.
و به آنها که
در تلاقی این حجم از شور و نوا و همهمه
"راه" را گم نکرده اند.
16.
صبح روز دوم
قبل از اذان صبح
و مردمی که انگار از ازل در حال راه رفتن بوده اند،
تا ابد هم از پا نخواهند ایستاد.
راه تو را می خواند...
تو که را؟!
17.
عمود سیصد و هفتاد و پنج
"و لا تزر وازره وزر اخری"
حتی شما دوست عزیز!
نگران دوستی هستم که کیف دو گرمی اش را هم همیشه همسرش به دوش می کشید.
نکند بعضی خانواده ها در این مسیر از هم بپاشد!
"یوم یفر المرء من اخیه" تکلیفمان چه می شود؟
18.
عمود ششصد و نود و یک
آیا به دنبال شیوه ای برای تقویت ریاضی، آمار و فیزیک مکانیک فرزند خود هستید؟
دیگر نگران نباشید!
با شرکت در پیاده روی اربعین
فرزند دلنبدتان را به روشی عینی و ملموس با موارد زیر آشنا کنید:
محاسبه ستون های آمده
محاسبه ستون های باقیمانده
درصد ستون های آمده
درصد ستون های باقیمانده
تعداد ستون هایی که ماشین گرفتید
ستون هایی که میشد ماشین بگیرید
تعداد ستون هایی که خسته بودید ولی بازم ادامه دادید
محاسبه تعداد واقعی ستون های طی شده
فاصله دو ستون
تعداد ستون های طی شده بر حسب متر بر ثانیه
محاسبه سرعت متوسط انفرادی
محاسبه سرعت متوسط گروهی
نسبت میان سرعت متوسط و جنسیت افراد گروه
نسبت میان سرعت متوسط و توزیع غذا
محاسبه محل اسکان هر شب بر اساس سرعت بدست آمده
تخمین تقریبی زمان رسیدن به کربلا...
19.
عمود هفتصد و هفت
مستشفی
درمانگاه
مریضخانه
فقط در این حد که مشتی قرص و اندکی پماد بگذارند کف دستت
"می دونم عزیزم خسته شدی
پاهات رنجور شده
ولی ادامه بده
برو... آفرین...تو می تونی!
چند k قدم بیشتر نمونده!"
قرص و دارو جوری با تو حرف می زنند
که خیال برت دارد سوخت موشک اند
و پرتابت می کنند تا کف بین الحرمین!
20.
عمود ده هفتاد
شب چهارشنبه
موکب مسجد مقدس جمکران
این هم از سه شنبه های جمکرانی این هفته م.
در مسیر به عربی نوشته بود:
هر قدم که بر می دارید برای ظهور حضرتش دعا کنید.
21.
یک فانتزی مذهبی:
پیاده روی اربعین در دوران ظهور چگونه است؟
از همه ملیت ها می آیند.
همه زبان هم را می فهمند.
هیچ زباله ای روی زمین نمی ماند.
وقت نماز، هر جا بایستی قامت جماعت می بندی.
سرتاسر مسیر روشن و چراغانی است.
حیوانات برای قربانی و غذای نذری شدن پیش قدم می شوند.
هیچ غذایی اسراف نمی شود.
از اول تا آخر مسیر تسمه و وسیله نقلیه هست، اما زائران پای پیاده را ترجیح می دهند.
لازم نیست زودتر در موکب ها زنبیل بگذارید و جا بگیرید، هر جا توقف کنید محل اسکان شماست.
دولت و حکومت ها هم، هم پای ملت برای خدمت به زوار دست و پا می شکنند.
هیچ کس دلهره ناامنی و آشوب نخواهد داشت.
هیچ کس نمی گوید این همه فقیر و گرسنه در جهان است آن وقت شما کجا خرج نالازم می کنید.
جنگ و خشونت و تروریسم و کشت و کشتار در جهان نیست.
قلب و عقل زائران مملو از شور و معرفت عاشورایی است.
پامال حق الناس، بدخلقی، کینه های قومیتی نداریم.
هیچ کس با دمپایی دیگران حمام نمی رود، لباس خیسشان را بالای سر ملت آویزان نمی کنند که تا صبح چکه کند!
دستگاه گرمایش و سرمایش همه موکب ها سالم است.
اینترنت رایگان نامحدود پرسرعت در همه مسیر برقرار است.
هیچ مرد و زن نامحرمی به هم تنه نمی زنند.
همه خانوم ها پوشیه بر صورت دارند.
همه مردها چشمشان درویش است.
بدون ترس از مفقودی، کفش و کوله ات را هرجا بخواهی رها می کنی.
انعکاس رسانه ای بین المللی خواهد داشت.
هیچ کس در فضای مجازی با سوز و گداز التماس دعا نمی گوید که قلبت فروبریزد و تردید کنی نکند بجای ثواب، فقط حسرت بقیه را برانگیختی.
این سفر هیچ دو محبوبی را از هم دور نمی کند. همه راضی هستند.
اعضای خانواده و کاروان همدیگر را گم نمی کنند.
آدم ها خودشان را پیدا می کنند در طریق الحسین.
عطیه ها خودشان را پیدا می کنند...
22.
عمود هزار و صد و بیست
سخنرانی حاج آقا پناهیان
"روایت است که
اگر مردم بدانند زیارت امام حسین-ع- چه ثواب عظیمی دارد،
لقتتلوا علی زیارته بالسیوف
و همه اموالشان را می فروشند برای زیارت."
23.
اذان صبح روز چهارم
عمود هزار و صد و بیست
سفر پیاده روی اربعین،
هر تکه از خاطرات گذشته م را با خود دارد؛
بیابان گردی های راهیان نور و خوابیدن در نیم وجب جا با پتوی سربازی، در پادگان میشداغِ پردلهره،
زندگی شبانه روزی با یک کوله و مهارت همه چیز چَپانی در دوران خوابگاه نشینی تهران،
فرصت حضور در جماعت عظیمی از مسلمانانِ هزار رنگ در سفرهای حج عمره،
و نشستن پای درد دل شیعیان ستمدیده و باصفا در شیفت های شبِ جمعه جمکران.
حالا یک سفر چند روزه است،
و خوش همنشینی بُرش های خاطراتم،
برای برافراشتن پرچم سرخ و سبز شیعیان جهان.
24.
عمود هزار و صد و چهل و سه
"وین راهِ بی نهایت..."
25.
از پاهای تاول زده،
کفش های لگد خورده،
نفس های به شماره افتاده،
و علم های هنوز استوار مانده ی دیگر زائران،
شرمم می شود بگویم چند ستون را ماشین چهار چرخ
به کمک این بشرِ دوپای ضعیف آمد؛
شما هم نشنیده بگیرید.
دستِ کم
همرنگِ جماعتِ مشایه شدن
بِه ز خانه نشینی.
26.
بال بگشایید اینجا کربلاست...
27.
"در مفهوم زیارت"
برخی انگار همین که به کربلا رسیدند،
سلب مسئولیت شده اند،
بار را به مقصد رسانده اند و خلاص!
بعضی در تب و تاب زیارتِ قبه و ضریح
خود را به دل جمعیت زن و مرد می زنند؛
و عده ای دیگر
از همان موکب های مثل آوارگان جنگی
سلامی خالصانه به امام می دهند
و چشم انتظار پاسخ اند...
28.
"می گن کنار حرم امام حسین گرونه
بریم بازار شط فرات بهتره"
در شرایطی که خیلی ها حتی نتوانسته اند تا بین الحرمین بروند،
این خانوم های شیرازی چند پتو آن طرف تر،
چنان با انگیزه، لهجه غلیظ و تحقیقات کافی از فرایند خرید می گفتند،
که دلم می خواست خودم را به قرار ساعت هفتشان برسانم!
می شود در این دنیای حرف های خاله زنکی زنانه،
فرسخ ها شنا کرد و غرق شد.
به قول خانومی که جد و جهد هر شب زنان را در عمل به وظایف خانه داری
در موکبهای بین راهی
و کمبود آب و امکانات و سردی هوا دیده بود
"عاشق شمام ایرانیا!"
29.
موکب
همان چادرِ بزرگِ روزها سوزان و شب ها یخبندان
وجب به وجب پر از جمعیت و پتوهای مچاله و چادر و کوله خاکی ست.
مسئول موکب دم در:
" خانوما پاشید پتوهاتون رو جمع کنید
بالشاتونو مرتب کنید،
تمیز کنید،
صدا و سیما هم اومده؛
حالا نمی دونم!"
صدایی از دور دست می گوید: "آستین داره."
خانوم بغلی خطاب به دور دست: "اینو بیست تومنم می داد!"
هدف پیادهروی لای کدام پتو جا مانده؟
30.
خیلی فکر می کنم به اتفاقاتی که بر این سرزمین رفته،
خون هایی که به ناحق بر زمین ریخته شده،
اجسادِ مدفون،
زائرانِ در طول قرون،
شهادتِ این خاک در روز موعود.
ساعت سه صبح است و صدای همهمه جمعیت از بیرون موکب می آید.
اینجا خیلی جاها که رد شدیم تکه موسیقی حزینی از سریال مختار به گوش می رسید؛
هرچه می گشتیم مصدر صدا معلوممان نمی شد.
چقدر که این سرزمین حرفِ نگفته دارد؛
کاش زودتر زبان می گشود.
31.
بین الحرمین،
سعی بین صفا و مروت
32.
سلام الله
و سلام ملائکته المقربین
و انبیائه المرسلین
و عباده الصالحین
بر مظلومان این سرزمین
33.
نرده های بین الحرمین،
چوبلباسی کوله های خسته شده.
دلِ شکسته را کجا بیاویزم؟
34.
دچار شوک "زیارت خیلی مختصر"
وقتی مجبور شدم سلامِ زیارت را با زیارت وداع،
پشت هم بخوانم.
نیامده رفتنی شدیم.
35.
کربلا- نجفِ الان
شمارش معکوس عمودها،
در میان جمعیت پیاده ای که هر دو سمت جاده را پُر کرده اند.
برخی هم که
پیاده آمده بودند
پیاده خواهند رفت!
36.
نجفیم.
هر چقدر کربلا غم دارد،
نجف، اقتدار و ابهت.
که سر بگذاری بر شانه پدر امت...
37.
قصه طلبیده شده های این سفر هم شنیدنی است.
مثلا آن خانم اهوازی
با طبع شاعرگونه
صدای خوش
سرگذشت زندگی عجیب
و آوارگی جنگی هشت ساله اش،
که خادم موکبی در شلمچه بوده.
گفتندش آن طرف مرز نیاز به خادم دارند،
به نیت خدمت ویزا گرفت
دو سه روزی در موکب ماند؛
اما شوق زیارت هوایی اش کرد تا کربلا.
دعای قشنگش برایم این بود:
"الاهی دست خدا برات باز باشه
و همیشه در آغوشش باشی."
38.
انواع دعاگویی...
general.info-qr | |
العنوان | چهل گویه |
المؤلف | عطیه کشت کاران |
المشارکة فی | 1395/10/30 |
general.info-tags | #طریق_الحسین #پیاده_روی_اربعین حواشی_جذاب_اربعین_حسینی |
ألآراء