بسم اللّه
25 Apr 2024
general.type-literature
پیاده زیر باران دوباره بارش باران پاییز دل زائر به سوی کربلا نیز   دوباره نم نم باران و زائر ندارد کس خبر... بهشت تقدیم به مدافعان حرم به مناسبت پیاده روی اربعین : به چشم آینه ای کاش ، بی غبار بیایم اگر... این‌ها هم عرب هستند؟! صاحب موکب وسط راه آمده و با التماس از زوار سیدالشهدا می‌خواهد پا در موکب محقرش بگذارند، روی تشکچه‌هایی که... باورم نمیشود...؟ هوالطیف داستان کوتاه باورم نمی شود ...؟ نویسنده: افشین قاسمی ... شاید برای کسی که بخواهد معجزه ببیند، آنهم ذر... آخرین اتوبوس بسمه تعالی                                                                                                             آخرین اتوبوس از خوابگاه بیرون اومدم که برم سر کلاس چند دقیقه ای به  شروع کلاس مونده... شای     « شای » چای عراقی نخورده باشی  طعم اسارت می دهد  دوست دارم پیرمرد را بغل کنم  حس... اما                                        ... حکمة الحسینیة فی ألأسفار ألاربعة الأربعینیة بسم الله قبل سفر: سال 93، اولین اربعینم را تجربه کردم. ده روز نشده، سفرنامه‌ام را نوشتم، مو به مو،... حکمة الحسینیة فی ألأسفار ألاربعة الأربعینیة ادامه، قسمت 2: سفر دوم: سفر بالحسین(علیه‌السلام) فی الحسین(علیه‌السلام) ـ سه‌شنبه 25/9/95 ساعت 15 به وقت محلی این طریق با... حکمة الحسینیة فی ألأسفار ألاربعة الأربعینیة قسمت سوم حال  دهم: آرامش حاجی عرب، اتاق پذیرایی خانه‌اش را وقف زوار کرده، بی‌هیچ ‌چشم‌داشت؛ دوستم پا که در... حکمة الحسینیة فی ألأسفار ألاربعة الأربعینیة قسمت چهارم مقام هفتم: سیاره در راه از چند نفر مسیر را می‌پرسیم که از کدام طرف به سمت فرودگاه... باید رفت و دید باید رفت و دید اربعین نزدیک بود، دلم در تاب و تب بود و یاد خاطرات شیرین و لحظات معنوی ... اربعین قسمت من کرببلا خواهد شد؟ اربعین قسمت من کرببلا خواهد شد؟ مسِ جان با نفس شاه طلا خواهد شد؟ میشود پا برسد روضه ی بین... با ولایت شیعه غوغا میکند صف کشیدند روبرو بدکارها عقرب جرّاره و کفتارها اژدهای هفت سرهم دیده شد داعش و تکفیریان و مارها اینطرف اهلِ... ابوماهر مشغول ماساژ دادن زانو های ورم کرده ام با پماد های مسکن بودم که آمد و کنارم نشست مثل همیشه... ضیافت زوار ضیافت زوار پیرزن نانوا پیرزن نانوا دفتر و قلم به‌دست درحال پیاده‌روی هستم. از دیگران فاصله گرفته‌ام و می‌نویسم: «در دنیایی که پول حرف... باز که خوابی؟! باز که خوابی؟ ـ باز که خوابی؟!!! پسرک با شنیدن صدای پیرمرد استادکارش چشمان قرمزش را مالشی داد و به... نذر شکلات چادرم را به سرم می‌اندازم، مادرم تا مرا می‌بیند می‌گوید: "خدا حفظت کند دخترکوچکم!" اشک از گوشه‌ی چشمانش می‌چکد. شکلات‌هایم... پشت دوربین ما بسم رب الحسین (علیه السلام) به جای مقدمه : نوشته های زیر حاصل ذهن مخدوش تصویر بردار مبتدی مستندیست که...